اندر احوالات عسل بانو
سلام جيگوليه مامان شيطون بلاي ناقلا بزا همين الان بگم چقده فرز و شيطوني كه حتما وقتي بزرگ شي يادم ميره آخه امشب خونه مادرجون كه بوديم تو هارد دايي مهدي يه سري از عكساي كوشمولوييت بود كه من نداشتمشون واي خدا ميدونه چقدر ذوقيدم يه عالمه عكس و فيلم كه حسرتمو بيشتر كرد كه چرا بيشتر ازت عكس و فيلم ندارم با اينكه اينقدر زياد بودن كه نشد همشو مرور كنم و اينكه چقدر داره زود ميگذره و من نكنه حسرت بخورم كه چرا بيشتر از ني ني بودنت لذت نبردم و از دوران طلايي يادگيريت استفاده نكردم چون واقعا متوجه اين قضيه هستم كه با هوش سرشارت منتظري كه بهت چيزاي بيشتري ياد بدم كه ذهن منو يادگيري زبان دوم بدجوري مشغول كرده اما متاسفانه من اصلاااااااا ...