سكته خفيف وبلاگي
سلام جيگر مامان بازگشت غرورانگيزمون به ني ني وبلاگ مبارك باشه انشالله اين چند روزي كه نبودم چيزي به من گذشت كه از توصيفش عاجزم داستان از جايي شروع ميشه كه دقيقا 8روز پيش واسه شروين جونم وبلاگ سازيدم چشمت روز بد نبينه مادر وبلاگت هنگيد كه هنگيد هركاري كردم رمز درست رو قبول نميكرد كه نميكرد 2بار درخواست رمز كردم اما با اون رمزهام باز نميشد تا امشب كه يه رمز ديگه برامون اومد و خداروشكر باز كرد اين 8 روزي خيلي ناراحت بودم تا امشب كه تصميم گرفتم يه وبلاگ جديد ديگه برات بسازمو مطالب رو دونه به دونه برات به وب جديد انتقال بدم از طرفي خاله فيروزه پيام داد كه ديگه وبت باز نميشه منم تند تند فقط كپي ميكردم تا اينكه وقتي موفق شدم فقط دو صفحه يعني حد...