النا طلاالنا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

النا خوشگله کیجـــــــــــــا

عکسای 24 و25ماهگی گلابتونم

1394/6/7 23:47
نویسنده : مامان مطهره
2,096 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقولک مامی با عرض شرمندگی فعلا فقط میتونم عکسای این چند وقت رو برات بزارم تا بعد برات کلی از این مدت تعریف کنم و بنویسم

یه چند وقت پیش ازمون خواستی ببریمت دریا چون شرایطشو نداشتیم بردیمت دریا کوچیک که متاسفانه با صحنه عجیبی مواجه شدیم دریا خشک شده بود خطا

میترسیدی باد لباستو بلند کنه محکم دامن لباستو  چسبیده بودی

تو مسیر دریا کوچیک 

پارک شهر یا به قول شما پارک ابی چون توش حوض بزرگ وفواره داره بهش میگی پارک ابی

این لباس هدیه شروین جون 

اب بازی تو استخرت که هدیه خاله مینا بود واسه تولدت

یه مدتی گیر عجیبی داده بودی که خودت شلوارلی منو بپوشی بعد که تو گل پات گیر میکرد نق نق کنون به کارت ادامه میدادی

یه مامان نمونه

اجربازی که جزو بازی های مورد علاقه ات محسوب میشه و همیشه باهاش چیزای جالبی درست میکنی و میاری بهم نشون میدی عاشق اینکارتم دختر خلاقم

وقتی میگی دوس ندارم عکس بگیری اجازه نمیدم عکس نگیر قیافتم این شکلی میکنی منم کوتاه میام 

مراسم عروسی دختر همسایه مون قبله رفتن

این لباس هم که خیلی بهت میاد هدیه ایلیا جون 

تو تالار که خیلی ها جز من از شما عکس انداختن اینم نمونه اش 

یه عروسی دیگه که مربوط به اقوام بابایی میشد و واسه خودمو شما لباس ست دوختم و کفش و مدل لباس و خلاصه ....ست بودیمراضیاما متاسفانه عکس خوبی ندارم اخه اصلا یه جا بند نمیشدی

حدودا4شب پیش مراسم ختنه سوران دعوت بودیم و بازم لباسامون ستخندونک

 

قرتی خانم همش وسط درحال رقصیدن که فیلم از این صحنه ها زیاد دارم اما عکس همین یه دونست

اینم اقا رادین که جشن مربوط به ایشون بود

 

دیروز جمعه 6شهریور سه تایی رفتیم جنگل عباس اباد هوا فوق العاده عااااالی بود و بهمون کلی خوش گذشت

خوراکی هارو از دست بابا گرفتی و فراااااااار

استخر عباس اباد هم که متاسفانه خشک شده بود اما انشالله دوباره تو فصل سرما پر اب میشه

امروز خونه مادرجون

الانم که دارم مینویسم خونه مادرجون هستیم و منتظریم که صبح مادرجون از سفر مشهد بیاد و ببینیمش این دو سه روزی که ندیدیش خیلی غصه خوردی همش خبرشو میگرفتی و میگفتی بریم مشد پیش د جون الهی قربونت برم اخه هر صبح که از خواب پا میشی میگی بریم خونه دجون فک کن چی بهت گذشت 

خب مامانی من برم سراغ عکسای تولدت

در ضمن عکسای تولد شمام یه پست زیر این پست جا داره که انشالله امشب  میذارم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان باران
19 شهریور 94 11:59
مامان النا جان همشهری عزیز از دیدن عکس دریا کوچیک دلم گرفت
مامان مطهره
پاسخ
وااااای همشهری؟؟؟چه خوب!!! ولی کاش وبلاگ شمام باز میشد فک کنم آدرس رو اشتباه گذاشتی فدات شم آخه پیج باز نمیشه
حمید
23 شهریور 94 11:17
من این خانم کوچلو رو تو این چند روز چند بار دیدم از نزدیک،انقدر ناز و با مزه هستش که نگو.شیطونیاش انقدر شیرینه که نگو.آدم همینجوری دلش میخواد بخورتش.خوش به حال بابا و مامانش.ایشالا همیشه پایدار باشه و موفق. ایشالا یه روزی بشه با و مامانش با افتخار واستن پیشش و با افتخار تمام بگن این دختر ما هستش. خیلی دلم میخواست ببوسمش ولی نشد ، مامان مطهره از طرف من حتما ببوسش. سلام من رو هم به آقای ق برسونید
مامان مطهره
پاسخ
مرسی از لطفتون و خیلی متشکرم که به وب دخمری سر زدین و بابت این چند روز هم که بهتون زحمت دادیم شرمنده