اولین یلدا با الناجون
سلام و تبریک به هندونه ی مامانی
دیشب هم مثه همه ی یلداهای دیگه کلی بهمون خوش گذشت اما امسال بهترینش بود اخه یه دخمر ناز به جمع خونوادمون اضافه شده که با وجودش همه چیز بهترینه خب مام دیشب بهترترین یلدا رو با شما تجربه کردیم همگی رفتیم خونه دایی مصطفی شما و فاطمه جون هم نقل و نبات محفل ما
خیلی خوب بود و خوش گذشت اما مامانی یه خورده دلگیر بود که نتونسته برنامه های یلداییشو عملی کنه و دلیلش هم چیزی نبود جز سرماخوردگی شما و هوای سرد این روزها انشالله سال بعد جبران میکنم نبات خانوم و اما یه اشتباه جبران ناپذیر : دوربین رو یادم رفته بود شارژ کنم شاید دلیل این فراموشی مامان نرسیدن به ایده هاش بود که خیلی هم تلاش کرد اما نشد اما توستیم این یه دونه عکس رو از شما و فاطمه جون بگیریم
این عکسم الان اناختم ازت میدونم خوب نشده اما میزارم که مام یه کوچولو یلدایی شیم
این عکسم چندروز پیش ازت انداختم زنبورکم
راستی عسلم خرس قهوه ای که گفتم دارم برات میبافم همون شب تموم کردم بابایی هم فرداش 2تا عروسک خوشتل و مشتل برات هدیه گرفته
و این هم چندتا عکس از این روزها که با عروسکات سرگرم میشی مامان جونمممممممممم
بعدهم فکر میکنی خوردنی ان
خودمونیما چه خوشمزه بود به امتحانش می ارزید
اینجام دیگه از بازی خسته شدی و خوابت میاد