روزهايي از ماه سيزدهم زندگي
سلام دخترك 503 روزه ي مامان جونم برات بگم از اينهمه غيبت كه چط.ور گذشت بهمون تا 4-5روز پيش همه چيز خوب و خوش و بر وفق مراد بود تا اينكه يه ويروس لعنتي اومد سراغمون از همونا كه الان تو كل شهر پر شده خيلي بد بود منو شما و بابايي جون هرسه تاي باهم مريض شديم و اين همزمان بودن بيماريمون مشكل رو بزرگتر ميكرد اما خداروشكر الان يكي دو روزه كه بهتريم و تقريبا ميشه گفت خوب شديم اما يه كوچولو شما شكم روي داري و ضعيف شدي كه اميدوارم زوده زود خوب شي بازم خداروشكررر كه سالميم
طبق روال هميشه ميخوام اول برات از پيشرفتهات و كاراهايي كه اين چند وقته انجام ميدي برات بگم
اول اينكه جديدا بابايي رو عزيز صدا ميكني نه كه تو خونه همش من عزيز صداش ميكنم شمام فكر كردي بايد عزيز صداش كني البته منم كمتر ديگه مامي و مامان صدا ميزني و عزيز رو گاهي براي منم استفاده ميكني اما بابايي رسما شده عزيز شمااااا
دوم اينكه صداي هاپو و پيشو رو در مياري و تا من ميگم ببعي ميگه ؟ شما ميگي :بع بع
بعدي اينكه ديگه جملات انگليسي رو كم كم مثل فارسي داري جز به جزئش رو متوجه ميشي يعني معني كلمات رو تو جملاتي كه بلدي تشخيص ميدي و متوجه ميشي يعني اگه من جمله رو وارونه بگم يا اينكه كلمه اي از جمله اي كه بلدي رو تو جملات ديگه تركيب كنم متوجه ميشي و بهش عمل ميكني مثلا ديروز بهت گفتم give me your handدستاتو گذاشتي تو دستم
بعدي هم اينكه تا ميگمcome here i wash your handsمياي جلو سينك ظرفشويي يا روشويي دستاتو مياري جلو كه بشورمشون
وحالا ميخوام برات از علايقت بگم علاقه زيادي به بستن انواع در داري حالا ميتونه در اتاقها در يخچال يا....باشه
لاك زدن هم دوس داري يكي از لاكهام كه خشك شده رو ميگري ميزني به ناخونهاي پاي خودت وما
نوشيدن اب هم دوسداري و از اونجايي كه تو اينكار خودكفا شدي زياد تكرارش ميكني اما همچنان از انواع ابميوه و شربت خوشت نمياد
تقريبا هر روز ميريم پارك تا شما از كنار بچه هابودن لذت ببري اخه هنطور كه قبلا گفتم عاشق بچه هايي اما جديدا مطلقا با بچه ها بازي نميكني و داري ميري تو كار بازي با اجسام مثلا سرسره و تاب و توپ ولي همچنان عاشق بچه هايي
اين عكسام واسه يكي از روزهاييه كه رفتيم پارك
قبله رفتن توحياط
با ديدن اين پيشوئ خيلي خوشحال شدي و كلي با ذوق صداشو در اوردي
عكساي پايين هم مربوط ميشه به ديشب كه همراه بابايي رفتيم پارك بوستان
توپ يه اقا پسرو گرفتي و كل پاركو دويدي و بازي كزدي طبق معمول هم مردم كلي قربون صدقت رفتن
يه كم كه گذشت جشنواره شروع شد ديشب چون شهادت بود مسابقه نقاشي بچه ها بود بعدشم شعبده بازي و..... ولي پريشب افتتاحيه بود كه ما نرفتيم ميگن خيلي شاد بود و دايي مجتبي شون هم اجراي رقص شير داشتن
مدادرنگي ها شونو برميداشتي
اقاي مجري هم كه ديگه هي ميگفت النا النا چقده تو نازي النا چقده ملوسي....... اخه از اول تا اخر نقل مجلس بودي و با اهنگا نيناي ناي ميكردي اگه توجه كني اون وسط داري ميرقصي
اينم يه خريد كوشمولو
ليوان ابخوري واسه دخمري كه همش موقع اب خوردن لباساشو خيس ميكنه
اولين دمپايي شما خريداري شد براي سهولت انجام بازي عصرانه در حياط
مباركه نفسم
تا هميشه دوستتدارم گل ونوشه انگور خوشه
باي