اواخر ماه دوازدهم
سلام عزيز دردونه
روزهاي پاياني ماه دوازدهم هم به شيريني عسل و به سرعت برق و باد داره ميگزره و شما روز به روز داري خانم تر ميشي ماشالله بهت از هوش و زرنگيت هررجي بگم كم گفتم اينقده بلايي و طي روز كارهاي جديد ياد ميگيري كه من خيلي هاشو يادم ميره برات ثبت كنم مثلا اينكه ميگي اسب يا اينكه صداي هاپو رو در مياري ويا اينكه به دوربين عكاسي ميگي عكس يا فرق گوشي تاچ و معمولي رو از هم تشخيص ميدي و فقط رو صفحات گوشي هاي لمسي رو با انگشت كوچولوت لمس ميكني
خودكفا شدي و خودت با ليوان اب ميخوري تو حموم خودتو ميشوري تازه قبلش مثلا به دستات شامپو ميمالي يه كمكم حقه باز شدي هر وقت ميخواي از اتاق بري بيرون و بهت اجازه ندم ميري پيش در پوشكتو ميچسبي و ميگي جيش يعني بريم بيرون منو بشور اما به محض اينكه در وا شه ميري سمت كفشها
جمعه هم كه بابايي خونه بود و رفت تو حياط شاهكار شمارو بشوره واسه نظارت تشريف بردين
اين لباس رو هم تازگي برات دوختم مباركت باشه نازگلكم
بعدشم بردمت تو حياط موقع بازي ازت عكس انداختم
قربونت برم كه تمام فكروذكرت ددر رفتنه واينجور باي باي ميكني
دو شب پيش هم عروسي دوست بابايي دعوت بوديم كه چون دير متوجه شدم كه دعوتيم و اينكه كسي رو نميشناختم نميخواستم برم اما بخاطر اينكه شما دلت وا شه يهويي تصميم گرفتم كه بريم تا شما امادگي واسه عروسي دايي جون داشته باشي اونجام خيلي بهت خوش گذشت الش كه خواب بودي و تو اون سر و صدا به زور بيدارت كردم
اما بعد كه بيدار شدي گذاشتمت پايين تا كل تالارو بدويي و شاد باشي البته خودمم قدم به قدم باهات ميومدم و ازت جدا نميشدم كلي وسط ديسكو رقصيدي و خنديدي و با ديدن بچه ها ذوق كردي رو نوك انگشتاي پاهات واميستادي و ميخواستي ببوسيشون كلا خيلي بهت خوش گذشت
بعدشم كه لباستو كثيف كردي اين همرام بود تنت كردم دوباره رفتي بازي اين پسر كوچولو هم باهات دوست شده بود
امروز صبح هم كه از خواب پاشدي رفتي سراغ كيفم و نميدونم چجوري رژلب برداشتي و اين بلا رو سر خودت اوردي
دوستت دارم شيطون بلاي ناقلا
تا بعد