النا طلاالنا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

النا خوشگله کیجـــــــــــــا

خاطرات مردادي

1393/5/5 3:14
نویسنده : مامان مطهره
588 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به زيباترين هديه خدا كه جونم براش ميره تير ماه تولدت هم گذشت و رفت و شما اين روزهايي كه از اين به بعد پشت هم ميره قبلا با حضورت لمس كردي اما دلم ميخواد همه ي روزهاي زندگيت باهم فرق داشته باشه و هر روز بهتر از ديروز باشه هر روز تجربه هاي بيشتر وعشق و علم بيشتر كه به نظر من هردوشون لازمه زندگي خوبه

از پيشرفتات كه ديگه هرچي بگم كم گفتم شايد در طي يك روز سه چهارتا كار جديد ياد ميگيري اصلا نميدونم از كدومشون برات بگم همشون شيرينه كلا خيلي شيرين و دوس داشتني هستي و و همه رو بدجوري مجذوب خودت ميكني  همه رو دوس داري و كارت بوسيدن و بوس فرستادن و ناز كردنه عروسكات هم مثه ني ني ها خيلي دوس داري و به همشون شير ميدي حتي از منم ميخواي بهشون شير بدم خدا نكنه عروسكي بياري پيشمو زياد بهش توجه نكنم غوغا ميكني توقع داري ببوسمشون نازشون كنم و بهشون شير بدم كلا خونه شده شيرخوارگاه امنه من شير ميدم شما شير ميدي به اطرافيان هم تا دلت بخواد شير ميدي و از همه دل ميبري خلاصه 

از امروزم وقتي ازت سوال ميپرسم با سرت جواب ميدي به حالت تاييد دو سه بار سرتو بالا پايين ميبري

جاي همه ي وسايل رو تو خونه بلدي و سعي ميكني بهم اينو بفهموني 

فرق كنترل تلوزيون رو از مووبايل و گوشي ميدوني و كنترل رو سمت تلوزيون و كولر ميگري

از شيرين زبوني هاتم بايد بگم كه چند وقتيه ميگي ني ني حتي وقتي تو تلوزيون هم كه ني ني نشون بدن ميري جلو ميگي اينا ني ني  صفحه تلوزيونو ميبوسي و ناز ميكني هي پشت هم بوس مسفرستي براش عكساتو. هم كه رو شاسي زديم هي مياري پايين و ميبوسيش كه ديگه بهت نميدم اخه جاي انگشتات مونده روش از پايين ميگي ني ني و بوس ميفرستي

از ديروز تا حالا ميگي جيش هر وقت ppكني پوشكتو ميچسبي و ميگي جيش بعضي اوقاتم حولتو ميگيري ميري سمت در اتاق و  موهاتو ميمالي مثه وقتي كه شونه رو ميخواي

وچند روزيه اگه چيزي بخواي  ميگي بده

جملات انگليسي هم كه بلدي به 14تا رسيده

وقتي ميگم    where is yuor nose  بينيتو نشون ميدي

وقتي ميگم   please sit  ميشيني

و وقتي ميگم      send a kiss  بوس ميفرستي و ميگم     kiss me ميبوسي

بازي اتل متل توتوله هم بلدي و يهو يادش ميفتي و خودت تنهايي بازي ميكني.

 

31 تيرماه واكسن 12ماهگيت تزريق شد و خداروشكر شما حتي فرو رفتن سوزن رو تو پات احساس نكردي و و فعلا هيچ علائمي نداشته خداروشكر قدت شده77سانت و وزنت هم 11/200  kg

وقتي از درمانگاه برگشتيم اين عكسو ازت انداختم اخه متاسفانه دوربين نبرده بودم

جاي واكسنت

 

اين چند وقت يه چيزايي از ذائقه ات كشف كردم اينكه عاشــــــــــــــقه زيتون هستي وقتي ميگم عاشق يعني عاشق واقعي در حدي كه تو يخچال قايمش ميكنم چون اگه جلو چشات باشه ميشيني تا تهشو ميخوري . اين خيلي برام عجيب بود اخه نه من دوس دارم نه بابايي و اينكه وقتي ميبينم از بستني و فرني و مربا و هر نوع شربت و ابميوه خوشمزه بدت مياد و از زيتوني كه اينقده كز و تلخه خوشت مياد يه جورايي به اين نتيجه ميرسم كه زياد تو خوردن غذاهايي كه بهشون علاقه نداري بهت اسرار نكنم اخه شمام يه علائق و سلايقي واسه خودت داري كه من ازش بي خبرم  دوم اينكه كشف كردم شما از لرزونك خوشت نمياد چون من سردش رو بهت ميدادم  اما حالا متوجه شدم كه از گرمش خوشت مياد چه بامزهخندونک

چند روز پيشم واسه اينكه لرزونك بخوري واست شكل نيمرو درستش كردم كه شايد گول بخوري اما  لب نزده بهش  فهميدي چه خبره اخه بوي غذاها برات خيلي مهمه و بيشتر از رو بوييدنشون انتخابشون ميكني

 

چند شب پيش هم افطاري خونه دايي محمود دعوت بوديم اينجا داري باميه ميخوري

همون شب فاطمه  جون زيباي عمه

عسل عمه شروين جون كه چشمش اوف شده بود

اين دوتا لباسم واسه نريمان جون دوختم كه از اون ابيه خيلي خوشم اومده منو ميبره تو ابرها چشمک  بله ديگه همچين مامان هنرمندي داري شما خندونک

 

روزهايي كه بابايي زود بياد خونه شمارو ميبره تو محل يه دوري ميزنين 

چندروز پيش هم بابايي بردت گلخونه پشت خونمون

الهي بميرم برات تيغ كاكتوسها رفت تو دستاي كوچولوت

به سختي همشو با موچين برات در اوردم

ديروز برات پيتزا سبزيجات پزيدم شما با ديدن زيتون ها بيشتر خوشحال شدي و تا اونو نخوردي دست به پيتزا نزدي

 

هر روز كل خونه رو بهم ميريزي يعني دقيقا از وقتي بيدار شي تا وقتي بخوابي من از پشت سر بايد جمع كنم عاشق شلخته بازي هستي 

 

امشبم با اين صحنه مواجه شدم اقا الاغه رو برداشتي و خودت رفتي جاش خيلي ميترسم دوباره تكرارش كني

دختر قشنگم بي ترديد تو بهترين و زيباترين هديه خدايي پس از خداي مهربون كه خالق اينهمه زيباييه ميخوام كه خودش نگهدارت باشه 

امين.....فرشته

پسندها (6)

نظرات (3)

سوگندجونی
5 مرداد 93 10:29
وای سلام کجایی طلا خانوم دلم برات تنگ شده
مامان مطهره
پاسخ
سلام سوگند جون خاله نميرسم زودتر از اين اپ كنم.شرمنده
سوگندجونی
5 مرداد 93 19:39
سلام خاله جوونی منو مامانمو خالم تو بازار داشتیم میرفتیم انگار برادر زادتون شروین رو دیدم
مامان مطهره
پاسخ
سلام عزيزم اره فكرميكنم درست ديدين اخه امروز بازار رفته بود
مامان صفورا
12 مرداد 93 9:38
ای جونم عزیزم چقده عسلی
مامان مطهره
پاسخ
مثه بيتا عسلي