عشقم میگه مامان

سلام دخمرک شیرین زبونم چی بگم از این حس قشنگ که هرچی بگم کم گفتم دو روز پیش یعنی 4تیر خیلی واضح و دلنشین صدام کردی و گفتی مامان قربونت برم الهی که اینقدر باهوش و زرنگی که همه چیز رو حتی برای اولین بار به درست ترین شکل ممکن بیان میکنی مثل همین اب اینا برای اشاره به چیزی  یا کلمه زیبای مامان  که با ارامش وظرافت تمام ادا میکنی حتی نون اخر رو فکر نمیکردم به این زودی و به این قشنگی این کلمه رو ازت بشنوم اینقدر خوب و با مفهوم میگفتی که حتی نمیشد شک کرد که منظورت چیز دیگه بود خیلی با ناز و قر دستتو سمتم نشونه گرفتبی و گفتی مامان اون روز حدود 40-50باری این کلمه رو تکرار کردی و هر وقت کارم داری صدام میکنی و من هربار انگار که اولین باره از زبونت شنیده باشم واست ضعف میکنم و از دل و جون میگم جون! شمام میخندی و منو میبوسی وای خدایا با اینمه عاشقی چه کنم جز شکر؟؟؟

دو پیشرفت دیگه هم تو یادگیری زبان دوم اینکه

تا میگم dance for me شروع میکنی به نای نای کردن و زیر لب اواز خوندن

بعدیش هم اینه هروقت گلی ببینی بهت میگم pat the flower شمام متوجه میشی و اروم نازش میکنی

تازشم هر وقت گشنه ات باشه میای تو اشپزخونه دیگ غذا رو نشون میدی و میگی اینا   ...  مه مه

(ma ma)

تا یادم نرفته بگم که این چهارمین باریه که دارم این مطلبو میزارم  دیشب تا ساعت 3صبح نشستم و کل این مطلب رو 3 بار کامل نوشتم اما متاسفانه نمیدونم چرا با اینکه اینکه ذخیر سازی خودکارو زدم بازم ذخیره نکردو فقط یک خطشو ثبت کرد کلا دیشب نی نی وبلاگ یه مشکلی داشت اخه هر سایتی میرفتم مثه فرفره کار میکرد اما نی نی وبلاگ باز نمیشد باید زودتر دست میکشیدم حالا همه ی اینا فدای سرت عشقکم

عکسا به ترتیب از 29 خرداد تا به امروز:

29خرداد

زردالوی ماما

30خرداد قبله رفتن به مهمونی خونه خاله سیمین جون من.این تی تی خوشمل هم که خیلی بهت میاد تازه برات دوخیدم مبارکت باشه کفترم

تو عکس پایین شبیه خاله جون محدثه ای

31 خرداد پارک فدک بغل خاله جون مینا

همون روز عباس اباد 3تایی منو شماو بابایی

بابایی که از جاش پامیشد شروع میکردی بای بای کردن که شمارو هم با خودش ببره

ته تیپه قربون کیجا...

عاشق این عکستم نمیدونم چرا این شکلی افتادی؟؟

ا یخ در بهشت خوشت نمیومد اما ......

عاشق اب انار ترش و شور من شده بودی

موقع تعویض پوشک باید دنبالت بدوام از بس جغله ای تو تصویر قال رویت نیستی ماشالله دیگه جای راه رفتن میدو ای

تقریبا هرشب میریم پاتوقمون ویتامینه نوش بستنی خورون که شمام بی نصیب نمیمونی

برعکس قبلا این روزها خوب به بی بی انیشتین توجه میکنی

حتی با اهنگاش میرقصی

جدیدا خیلی جاجورابی و حوله اتاقت رو دوس داری و همش در حال بازی باهاشونی تا میتونی میبوسیشون و نازشون میکنی

قربونت برم که انگاری برام ست گرفتی

الهی ماما بمیره برات دوشب پیش بابایی دیر از سرکار اومد نشد بریم بیرون یهو دیدم رفتی از تو اتاقت کیفتو اوردی مثه همیشه این مدلی انداختی دور دستت داری باهام بابای میکنی و میگی دد

بیخیالم نمیشدی

اما خداروشکر با بی بی انیشتین سرت گرم شد تا بابا اومد بازم یادت افتاد

توجهت به بازی منو کشته

این عکسام مربوط میشه به چند ساعت پیش که بابایی شمارو برد تو کوچه باهم یه دوری تو محل زدین

رو پله ها منتظری بابا بیاد تا باهم برین

اصول کیف دست گرفتنت هم اینه که بعد اینکه انداختی دور دستت دستتو میبری بالا تا خوب بره رو ارنج بشینه

بعدشم ارنجتو میشکونی که نکنه بیفته پایین

حسابی هم بخاطر تاخیر بابایی عصبانی شدی

بمیرم برات خسته شدی

این عکسم احتمالا پسر همسایه انداخته ازت

بعدش هم که اومدی خونه نوازندگیت گل کرد

 همچنان مشغول بزن و بکوب و برقص

دوستت دارم شیرین بیان

بوسسسسسسسسس