اخرین روزهای ماه دهم
سلام فسقلی مامان روزها داره مثه برق و باد میگذره گلم اصلا باورم نمیشه روزهای انتظار واسه دیدنت تموم شده تو اغوش کشیدمت و الان حدود 11 ماهه که داری جلو چشام قد میکشی وبالاخره منم یک مادرم اما اینو خوب میدونم که هر لحظه از عشقت پر ام حتی لحظاتی که خیلی خسته ام ......
دختر قشنگم چی بگم از اینهمه دلبری هات که یکی دوتا نیست واسه همینه همه عاشقتن عزیزکم بس که شیرینی و به دل میشینی واقعا حرکاتت جالبه انگاری همه چیز رو متوجه میشی حتی چیزهایی که فهمش برای سن شما زود باشه ماشالله خداروشکر از لحاظ هوش و استعداد به خودم رفتی امروز که تو نمودار رشد کودک نگاه میکردم تو هر حیطه که بود شما با اینکه 11 ماهته کارهای کودک 14ماهه رو انجام میدی الهی فدات شم دختر فعال و باهوشم راستی جیگر امروز بسته هوشان که برات سفارش داده بودم به دستم رسید
مبارکت باشه باهوشکم:
این صندلی بادی و این عروسک رو هم پدرجون برات خریده دستش مرسی
اینجام شماداری عروسکت رو که خیلی دوسش داری میبوسی
قربونت برم الهی جدیدا وقتی نازی میکنی همراه با حرکت نازی میگی : نا...نا
چند روزی هم هست که خیلی به همه چیز اشاره میکنی و میگی :اینا.... اینا
خیلی هم خوشحالی و با این حرکت کلی خودتو لوس میکنی ملوسکم
عاشق بازی هستی و بیشتر ساعات روز رو باید باهات بازی کنم در مجموع در بست از صبح تا شب در خدمت شمام موقع خوردن غذا هم کلا خونه پر میشه از غذای اون وعده همیشه میخوای خودت غذا بخوری و از این به بعد میخوام کمی از ازادی هنگام غذا خوردنت کم کنم اخه داری عادت میکنی و اگه جایی مهمونی بریم به مشکل برمیخوریم در حدی پیش رفتی که فرشهاو موکتهای بیچاره ای که عید شستشو شدن الان گل و بته هاشون معلوم نیست رو فرشی و سفره و لباس و پیشبند هم که دیگه جواب نمیدن .........
دختر محتاطی هستی و با اینهمه شیطنت به پله که میرسی هواستو حسابی جمع میکنی که نیفتی موقع خوردن اولین قاشق از غذا مشخصه که میترسی که نکنه داغ باشه و باتردید امتحانش میکنی وقتی هم بستنی رو میبینی متوجه میشی این همونیه که باهاش دندونات یخ میزنه پس سریع زبونتو میاری بیرون و به ما میفهمونی که میخوای بلیسیش بعضی از چیزهایی هم که میگم بو طرفشون نمیری و و شمام میگی بو اما گاهی هم مثه امروز که با اتو جیز شدی و دل مامان واست کباب شد فقط کلمه بو رو گفتی و کنجکاوی نزاشت که بهش دست نزنی خیلی هواسم بهت بود اما یه لحظه که گوشیم زنگ خورد چون با یه دست تلفن رو گرفتم مهارت سخت شد و یهویی پریدی و دستت و زدی به اتوی داغ اصلا نمیدونم چی شد که اینکارو کردی و اینطور جهیدی سمتش
اولین جیززززززززززز بمیـــرم برات
مراحل گفتن بوووو به روایت تصویر:
لی لی حوضک...........:
تازشم انگده ماهر شدی به منم یاد میدی:
اینم اخر لی لی حوضک:
و حالا......
کلاغ پررررررررررررررررر.........
النا که پر نداره................؟؟؟؟
اینم حرکت دست تو مماخ
اینم بعد از دست تو مماخ
دخمر3دندونه منننننننننننننننننننننننننننن
الهی فدای دلبری هات شم دلبرکم
شیطنت های نگاهت خاصه....
ایوون خونه خاله محدثه و .....
و مراسم گل خورون به طعم این گل علاقه زیادی نشون میدی همیشه خونه خاله کلی از این گلها تناول میکنی و من از بازداشتنت عاجــــــــــــــــــــــــزم
عاشق بازی با سبحان جون هستی دیشب تا دیر وقت کلی خونه مادرشیرین باهم بازی کردین اینجام دیگه شما رمق نداشتی
DG ELENA
مراسم بلال خورون النایی
ریحانه بهشتی من تو خوده خوده عشقـــــــــــــی و من مطمئنم که خدا زیباترین عروسکشو از پشت ویترینش برداشته و انداخته تو بغلم شک ندارم امیدوارم که خودش نگهدارت باشه بهترینم