النا طلاالنا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

النا خوشگله کیجـــــــــــــا

اتليه 14و15ماهگي

عكساي 14 ماهگي پريدخت من  اينقدر موند تو عكاسي كه امروز با عكساي 15 ماهگيش كه اماده شد باهم تحويل گرفته شد و حالا تقديم ميشه به محضر نازبانوي خودم النا 14 ماهگي گل پري: البته چندتا ديگه هم هست كه 3تايي گرفتيم اما به دليل نداشتن حجاب از گذاشتنشون معذورم 15 ماهگي جغدكوچولوي من ميخوامت........................ ...
9 آبان 1393

روزهاي شيرين شكرپنير

سلام جوجه طلايي ماما اين روزها واقعا باتو به شيريني قندوشكر و به سرعت برق و باد داره ميگذره ماشالله ديگه واسه خودت خانمي شدي خيلي خيلي خيلي هم حرف گوش كن و هم نسبت به قبل مرتب تر.شيطنت و جنب و جوشت سرجاشه اما خداروشكر از وقتي متوجه حرفام ميشي كم كم بهتر شدي و حالا ديگه خانمي خداروشكر ديگه مثه ني ني ها نيستي و هرچي بهت بگم قبول ميكني خداروشكر ديگه واسه چيزي زياد لج نميكني اگرهم متوجه بشي كه با گرفتن اون چيز من ناراحت ميشم كلا صرف نظر ميكني و اگرهم خدايي نكرده لجبازي كني بيشتر از 30ثانيه تا 1ديقه طول نميكشه كه خودت متوجه اشتباهت ميشي كه با لج كردن به چيزي نميرسي خيلي رومن حساسي كه ازت ناراحت نشم كافيه يه كاري كني من يه كوچولو چپكي نگات كنم اون...
9 آبان 1393

اندر احوالات عسل بانو

سلام جيگوليه مامان شيطون بلاي ناقلا بزا همين الان بگم چقده فرز و شيطوني كه حتما وقتي بزرگ شي يادم ميره آخه امشب خونه مادرجون كه بوديم تو هارد دايي مهدي يه سري از عكساي كوشمولوييت بود كه من نداشتمشون واي خدا ميدونه چقدر ذوقيدم  يه عالمه عكس و فيلم كه حسرتمو بيشتر كرد كه چرا بيشتر ازت عكس و فيلم ندارم با اينكه اينقدر زياد بودن كه نشد همشو مرور كنم و اينكه چقدر داره زود ميگذره و من نكنه حسرت بخورم كه چرا بيشتر از ني ني بودنت لذت نبردم  و از دوران طلايي يادگيريت استفاده نكردم  چون واقعا متوجه اين قضيه هستم كه با هوش سرشارت منتظري كه بهت چيزاي بيشتري ياد بدم كه ذهن منو يادگيري زبان دوم بدجوري مشغول كرده اما متاسفانه من اصلاااااااا ...
3 آبان 1393

15ماهگيت مبارككككككككككك

  ماهگيت مبارك  واسه ماهگرد پونزدهم  با خاله جون ميناشون رفتيم تو دل طبيعت اينم عسكاش اينم يه روز با دايي جون مهدي تو پارك ماشالله به هوشت دخترم ديگه وقتي از پيش پارك ملت رد ميشيم با ابنكه اصلا تاب و سرسره هاش مشخص نيست در پارك وميبيني كلي ذوق ميكني و با دست نشون ميدي تو اين عكس تازه از حموم اومدي بابايي ميخواد موهاتو خشك كنه دخترك عاشق انواااااااااااع پاستا اين كلاهو خودت اوردي گذاشتي سرت و بعد شروع كردي به خوردن نوش جوووووووونت اين عكسام مربوط ميشه به امروز صبح كه رفتيم درمانگاه واسه كنترل  واي ماماني ديگه ترازو و مترت هم عوض شده اول گذاشت...
27 مهر 1393

روزت مبارك كودكم

سلام عشق كوچك  روزت مبارك زيبا كودك  ديروز روز جهاني كودك بود قرار بود همراه بابايي بريم سينما تا شما اولين سينما رفتن عمرت رو با شهر موشها و تو روز كودك تجربه كني اما متاسفانه واسه بابايي كاري پيش اومد كه نشد بريم اما عوضش من رفتم بازار و يه كمي پارچه و لباس گرم براي زمستون  و اين عروسك هم به مناسبت  روز كودك واست خريدم مباركت باشه عسل خانم بعدشم شب سه تايي شام رفتيم بيرون خيلي دلم ميخواست ببرمت پارك تا بيشتر بهت خوش بگذره تا اينكه امروز صبح كه هوا عجيب به مزاجمون ملس ميومد دايي مهدي زنگ زد وگفت كه تو اين هوا بايد الي جونمو ببريم پارك كه خداروشكر رفتيمو از اون چيزي كه فكر ميكردم بيشتر بهت خوش گذشت  هديه اولين ...
18 مهر 1393