النا طلاالنا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

النا خوشگله کیجـــــــــــــا

كودكانه هاي تو

سلام به پرنسس كوچولوي خونمون الناجون شيطون بلا  عشق مامان اين روزها خيلي داره زود ميگذره و شما ماشالله ديگه خانمي شدي واسه خودت دلم ميخواد لحظات به كندي بگذره تا بيشتر ازشون لذت ببرم مخصوصا حالا كه ديگه اينقدر خانم شدي و كمتر ماماني رو اذيت ميكني ولي خودمونيم هرچي هم خانم بشي ها شيطون بلا خودمي و ذاتا پر جنب و جوشي ماشالله به اينهمه انرژي گلم ماشالله  ديگه كم كم خوابت تنظيم شده و حدودا سر وقت ميخوابي و پا ميشي و از بدخوابي هات خبري نيست خيلي وقته كه جيشتو ميگي اما هنوز خيلي زوده بخوام پوشكتو كاملا بردارم هرچند خيلي دوس دارم اين اتفاق زودتر بيفته واسه همينم بهت ياد دادم  كه جيشتو بگي اما متاسفانه وقتي كارت تموم ميشه ميگي ...
1 مهر 1393

پايان 14 ماهگي و ورود به ماه 15

ماهگيت مباركــــــــــــــــــــــــــــــــ الناجووووووووووووووون   دردونه مامان 14 ماهه شده مبارك باشه عشقم  ماماني فعلا فقط همينچندتا عكستو ميزارم اخه خيلي خسته ام بعدا ميام  از ماه چهاردهم برات حسابي تعريف ميكنم كيك 14 ماهگيت رو خودم پخيدم عزيزم خيلي شمع فوت كردنو دوس داري ديگه كم كم داري معني تولد رو ميفهمي  گفتم كه متوجه ميشي نيگا تا كيكو ديدي داري دست ميزني و ميرقصي قربون دست زدننت قربون رقصيدنت قربون شمع فوت كردنت قربون روي ماهت          عاشقته مامانت  ...
25 شهريور 1393

شهريور نامه

سلام همه زندگي مامان نيمه دوم شهريور هم رسيده و چيزي به پايان فصل تابستون نمونده منم كه طبق معمول دير اومدم و مجبورم يه كوشمولو خلاصه كنم چون ماشالله اينقده شيطون بلايي و يه نمه شلخته كه ديگه وقتي برام نميمونه بيام وبتو اپ كنم به لطف شلخته بازي هاي شما خونه تكوني هم رفته تو برناممون كه ديگه حسابي سرم شلوغه منم يه خلاصه از روزهاي شهريوريت رو برات به تصوير ميكشم تجربه اولين دريا توسط خانم گل من تو 14 شهريوردريا فرحاباد ساري بود كه ما با خانواده عمو جواد رفتيم پلاژو خيلي خوش گذشت تا عصر لب دريا نرفتيم و تو محوطه بوديم عكس پايين مربوط ميشه به اول صبحي كه رسيديم انگار يكي كوكت كرد و تا شب ميدويدي و ميچرخيدي   يه كم كه گ...
22 شهريور 1393

روزهايي از ماه سيزدهم زندگي

سلام  دخترك 503 روزه ي مامان جونم برات بگم از اينهمه غيبت كه چط.ور گذشت بهمون تا 4-5روز پيش همه چيز خوب و خوش و بر وفق مراد بود تا اينكه يه ويروس لعنتي اومد سراغمون از همونا كه الان تو كل شهر پر شده خيلي بد بود منو شما و بابايي جون هرسه تاي باهم مريض شديم و اين همزمان بودن بيماريمون مشكل رو بزرگتر ميكرد اما خداروشكر الان يكي دو روزه كه بهتريم و تقريبا ميشه گفت خوب شديم اما يه كوچولو شما شكم روي داري و ضعيف شدي كه اميدوارم زوده زود خوب شي بازم خداروشكررر كه سالميم طبق روال هميشه ميخوام اول برات از پيشرفتهات و كاراهايي كه اين چند وقته انجام ميدي برات بگم  اول اينكه جديدا بابايي رو  عزيز صدا ميكني نه كه تو خونه همش من عزيز ...
29 مرداد 1393

اواخر ماه دوازدهم

سلام عزيز دردونه  روزهاي پاياني ماه دوازدهم هم به شيريني عسل و به سرعت برق و باد داره ميگزره و شما روز به روز داري خانم تر ميشي ماشالله بهت از هوش و زرنگيت هررجي بگم كم گفتم اينقده بلايي و طي روز كارهاي جديد ياد ميگيري كه من خيلي هاشو يادم ميره برات ثبت كنم مثلا اينكه ميگي اسب يا اينكه صداي هاپو رو در مياري  ويا اينكه به دوربين عكاسي ميگي عكس يا فرق گوشي تاچ و معمولي رو از هم تشخيص ميدي و فقط رو صفحات گوشي هاي لمسي رو با انگشت كوچولوت لمس ميكني  خودكفا شدي و خودت با ليوان اب ميخوري تو حموم خودتو ميشوري تازه قبلش مثلا به دستات شامپو ميمالي يه كمكم حقه باز شدي هر وقت ميخواي از اتاق بري بيرون و بهت اجازه ندم ميري پيش در پوش...
21 مرداد 1393

اين روزهاي عروسكم

سلام عروسك زيبا ي من سلام شيريني زدگي من  خب جونم برات بگه از اين روزهات كه طبق معمول پيشرفت پشت پيشرفت ماشالله بهت دو روزه كه ياد گرفتي ميگي كفش البته شما اينطوري تلظ ميكني: اتش كلا چيزايي كه مربوط به بيرون رفتن باشه زود ياد ميگيري جديدا هم تا ميگم:  sleep   دراز ميكشي و سرت به اينطرف و اونطرف تاب ميدي مثلا داري خودتو ميخوابوني البته تو اموزشم بهت بايد چشات بسته باشه اما از بس دوس داري ذوق كردنمو ببيني دلت طاقت نميده چشاتو ببندي   خيلي من من ميكني و دوس داري كاراتو خودت انجام بدي مثه غذا خوردننت كه از همون 6 ماهگي خواستي مستقل باشي رقصيدنت خيلي جالبتر شده و از اون مهمتر اينكه ذوق هنريت بدجوري به خانواده م...
15 مرداد 1393